گیراندنلغتنامه دهخداگیراندن .[ دَ ] (مص ) گیرانیدن . گرفتن فرمودن و کنانیدن . (ناظم الاطباء). || چیزی را آتش دادن و آتش کردن . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). آتش در چیز قابل اشتعال
گذراندنفرهنگ مترادف و متضاد۱. طی کردن، قراردادبستن، قرارگذاشتن ۲. سپری کردن، گذرانیدن ۳. رد کردن ۴. تجاوزدادن
گیرانیدنلغتنامه دهخداگیرانیدن . [ دَ ] (مص ) به معنی گیراندن . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). گرفتن فرمودن . (ناظم الاطباء) : چون از طایفه ٔ عرب ترکتازی به سپاه عجم واقع میشد مشایخ ا