گیج و گنگ گشتنلغتنامه دهخداگیج و گنگ گشتن . [ ج ُ گ ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) سرگشته و حیران گشتن . سرگشته و خاموش شدن .
گیج و گنگلغتنامه دهخداگیج و گنگ . [ ج ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) حیران و بی زبان . سرگشته و خاموش .
گیج و گنگ شدنلغتنامه دهخداگیج و گنگ شدن . [ ج ُ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حیران و بیزبان شدن . سرگشته و خاموش گشتن .
گیج و گنگ شدنلغتنامه دهخداگیج و گنگ شدن . [ ج ُ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حیران و بیزبان شدن . سرگشته و خاموش گشتن .
خرف گشتنلغتنامه دهخداخرف گشتن . [ خ َ رِ / خ ِ رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گنگ شدن . گیج شدن . کندفهم شدن : تو نیز ای بخیره خرف گشته مردزبهر جهان دل پر از داغ و درد.فردوسی .
چونلغتنامه دهخداچون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی ما
بادلغتنامه دهخداباد. (اِ) هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). تُرهة. رکاب السحاب . اَوب
خیره گشتنلغتنامه دهخداخیره گشتن . [ رَ / رِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) متعجب شدن . تعجب کردن . بشگفت آمدن . بحیرت آمدن از فرط تعجب . حیران شدن از نهایت شگفتی : بینداخت با هول بر بیست گام ک