گیجیدیکشنری فارسی به انگلیسیconfusion, daze, distraction, dizziness, fog, fuddle, giddiness, haze, maze, muddle, perplexity, spaceiness, stupefaction, stupor, whirl, wooziness
گیجیلغتنامه دهخداگیجی . (حامص ) پریشانی و پراکندگی خاطر. || خدارت حواس . || حیرانی و سرگشتگی . || حماقت . (ناظم الاطباء). این لغت در جای دیگر دیده نشد. رجوع به گیج شود.
تکان فرهنگیculture shockواژههای مصوب فرهنگستاناحساس گیجی و سردرگمی و اضطراب در کسانی که برای اولین بار در معرض محیط فرهنگی متفاوتی قرار میگیرند متـ . شوک فرهنگی
آشفتگی خودآگاهیconsciousness disturbanceواژههای مصوب فرهنگستاننوعی اختلال در آگاهی شامل گیجی و سردرگمی و حالتهای رؤیاگونه و توهم
confusionsدیکشنری انگلیسی به فارسیسردرگمی، گیجی، اغتشاش، پریشانی، درهم و برهمی، اغفال، دست پاچگی، اشتباهی گرفتن، اسیمگی، سرافکندگی، ژولیدگی
دنگلغتنامه دهخدادنگ . [ دَ ] (ص ) احمق و بیهوش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بی خبر و ابله و نادان . (ناظم الاطباء). بی خبر و بی هوش و احمق . (از برهان ).دیوانه و حیران و احمق و