گیجانلغتنامه دهخداگیجان . (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. واقع در 30هزارگزی جنوب باختری مرزن آباد و 10هزارگزی باختری شوسه ٔ چالوس به تهران . محلی کوهس
گیجانلغتنامه دهخداگیجان . (اِخ ) دهی است از دهستان رادگان بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد. واقع در 74هزارگزی شمال باختری مشهد و کنار راه عمومی مشهد به رادکان . محلی جلگه و هوای آن
چنارلغتنامه دهخداچنار.[ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 53 هزارگزی جنوب خاوری کرمانشاه و 11 هزارگزی سر فیروزآباد واقع است . محلی کوهستانی و سر
استبقاءلغتنامه دهخدااستبقاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) باقی گذاشتن . (زوزنی ) (غیاث ). باقی داشتن . (غیاث ). زنده بگذاشتن . (تاج المصادر بیهقی ): استبقاه ؛ زنده و باقی گذاشت او را. (از من
رودقاتلغتنامه دهخدارودقات . [ دِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان مرند است که در قسمت شرقی شهر مرند واقع و از شمال به بخش ورزقان و زنوز و از جنوب به بخش شبستر و از
حیزلغتنامه دهخداحیز. (اِ) هیز. نامرد. ملوط. مخنث . (ناظم الاطباء). عباس اقبال در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چنین آرد: در نسخه ٔ نخجوانی آمده : هیز مخنث را و بغاء را گویند و حیز نیز گوی
دزدلغتنامه دهخدادزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگر