گیتی فروزلغتنامه دهخداگیتی فروز. [ ف ُ ] (نف مرکب ) آنچه جهان را روشن و فروزنده کند. عالمتاب و روشن کننده ٔ عالم . (ناظم الاطباء) : چو برگشت خورشید گیتی فروزبیامد دمان تا به کوه اسپر
مشعل گیتی فروزواژهنامه آزادمشعل گیتی فروز در مخزن الاسرار و بیشتر شعر کلاسیک فارسی، استعارۀ مصرحه ای است از خورشید. البته استعارۀ مصرحۀ مجرده، زیرا ملائمات مشبه را (فروزندۀ گیتی) آورده اس
خصلتلغتنامه دهخداخصلت . [ خ ِ / خ َ ل َ ] (اِ) خوی و صفت خواه نیک باشد و خواه زشت . فروز. فروزه . فروزینه . (ناظم الاطباء). طبع. طبیعت . خوی . عادت . خِلَّت . خیم . (یادداشت بخط
جهانلغتنامه دهخداجهان . [ ج َ ] (اِ) عالم از زمین و کرات آسمانی . دنیا. گیتی . گیهان . عالم ظاهر. (برهان ) : بت پرستی گرفته ام همه عمراین جهان چون بت است و ما شمنیم . رودکی .خدا
افروختنلغتنامه دهخداافروختن . [ اَ ت َ ] (مص ) روشن کردن آتش و چراغ . (برهان ) (ناظم الاطباء). روشن کردن ، و افروغ و افروخ بمعنی تابش و روشنی است و آنرا فروغ نیز گویند. (انجمن آرای
فروزلغتنامه دهخدافروز. [ ف ُ ] (اِ) تابش و روشنی و فروغ آفتاب و غیره . (برهان ) : زمان خواست زو نامور هفت روزبرفت آنکه بودش ز دانش فروز. فردوسی .- پرفروز ؛ پرتابش . بسیار روشن :
یلدالغتنامه دهخدایلدا. [ ی َ ] (سریانی ، اِ) لغت سریانی است به معنی میلاد عربی ، و چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق می کرده اند از این رو بدین نام نامیده اند. باید توجه داشت ک