گیاه برترbanner cropواژههای مصوب فرهنگستانگیاهی که ازنظر کیفیت یا کمیت یا هر دو از دیگر گیاهان منطقه یا مزرعه برتر باشد
گیاهلغتنامه دهخداگیاه . (اِ) گیا. گیاغ . (از برهان ) (انجمن آرای ناصری ). حشیش و نبات . (فرهنگ شعوری ج 2 ص 314). رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت . (فرهنگ نظام ). علف سبز
برنجاسفلغتنامه دهخدابرنجاسف . [ ب ِ رِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب برنجاسپ که گیاه بوی مادران باشد. (از برهان ). حبق الراعی . (از منتهی الارب ). قیصوم است و از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوار
طمولغتنامه دهخداطمو. [ طُ م ُوو ] (ع مص ) پر شدن آب دریا. (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). برتر آمدن آب دریا و چاه و جوی . (زوزنی ). برتر آمدن آب دریا و رود. (تاج المصادر). برآم
خار و خولغتنامه دهخداخار و خو. [ رُ خ َ / خُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آنچه از گیاه هرزه از کشت زار برکنند نما و نشو کشت را : گر ایدونکه رستم بود پیشرونماند بر این بوم و بر خار و خ
قیصوملغتنامه دهخداقیصوم . [ ق َ ] (ع اِ) نوعی از برنجاسب است که بوی مادران باشد. (برهان ). برنجاسف است و آن از اسپرمهاست . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). شاه بابک . شاه بانگ . جمسفرم
سریرلغتنامه دهخداسریر. [ س َ ] (ع اِ) اورنگ و تخت . (برهان ). تخت پادشاه . (جهانگیری ). تخت و اورنگ و سریر فعیل به معنی مفعول است مشتق از سَر به معنی بریدن است پس به اعتبار برید