چارهلغتنامه دهخداچاره . [ رَ / رِ ] (اِ) علاج . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا). معالجه . مداوا. درمان . دارو. دفع. رفع. عَندَد. وعی . (منتهی الارب ) : بیلفغده باید کنون
ابوالفتحلغتنامه دهخداابوالفتح . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) بُسْتی . علی بن محمدبن حسین بن یوسف بن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نظام الدین شاعر مشهور. ابن خلکان گوید: او صاحب طریقتی انیقه و
سَبِّحِفرهنگ واژگان قرآنتسبيح گو - از عيب و نقص بري بدان (در عبارت "سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ " منظور اين است که بوسيله ستودن پروردگارت او را از عيب بري بدان مثلاً بگو او نتها ناتوان ني
گوچاهلغتنامه دهخداگوچاه . [ گ َ / گُو ] (اِ مرکب ) گَوی را گویند که چندان عمیق نباشد و بن آن را توان دید. (برهان ) (آنندراج ). حفره .گودال . (اشتینگاس ). رجوع به گو [ گ َ / گُو ]
بدگوهریلغتنامه دهخدابدگوهری . [ ب َ گ َ / گو هََ ] (حامص مرکب ) بداصلی . بدنهادی . (از ولف ). بدنژادی : باللَّه ار با من توان بستن به مسمار قضاجنس این بدسیرتی یا مثل این بدگوهری .