گورسانلغتنامه دهخداگورسان . (اِ مرکب ) مخفف گورستان . (فهرست ولف ) : بر این دشت من گورسانی کنم برومند را شورسانی کنم . فردوسی .یکی گورسان کرد از آن دشت کین که جایی ندیدند پیدا زمی
گویستنلغتنامه دهخداگویستن . [ گ َ ت َ ] (مص ) زدن و کوفتن .(ناظم الاطباء). کویستن . کوبیدن . خرد کردن . کوفتن . رجوع به کویستن شود که ظاهراً صورت صحیح کلمه باشد.
گوی لنگرanchor ballواژههای مصوب فرهنگستاننشان دیداری کروی سیاه، به قطر حداقل 60 سانتیمتر، که در جایی از سینه قرار میگیرد که بهخوبی دیده شود و به مفهوم شناورِ درلنگر است متـ .گوی سیاه black ball
سانجودلغتنامه دهخداسانجود. (اِخ ) دهی است از دهستان گوی غاج بخش شاهین دژ به تکاب واقع در 22500 گزی جنوب خاوری شاهین دژ در مسیر راه عمومی شاهین دژ به تکاب . هوای آن معتدل و دارای 3
زره سانلغتنامه دهخدازره سان . [ زَ رِ / زِ رِه ْ ] (ص مرکب ) مانند زره . بهم بافته چون زره . زلف پرحلقه : سلسله ٔ ابر گشت زلف زره سان اوقرصه ٔ خورشید شد گوی گریبان او. خاقانی .رجوع
گویلغتنامه دهخداگوی . (اِ) گلوله ای که از چوب سازند و با چوگان بازند. (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گوی چوگان بازی . (صحاح الفرس ) (بحر الجواهر) (فرهنگ شعوری ). مقابل
گوی آغاجلغتنامه دهخداگوی آغاج . (اِخ ) نام یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . این دهستان در قسمت جنوب خاور بخش واقع گردیده و حدود آن به شرح زیر میباشد: از شمال ب