گوییالغتنامه دهخداگوییا. (ق ) منقول از فعل به معنی گویا. به معنی گویا باشد. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 315) (آنندراج ). و بیشتر برای تشبیه استعمال میشود. (غیاث اللغات ). گوئی . گویی . گویا. گوئیا. پنداری . مانا.بمانا. گمان بری . ظاهرا
گوییافرهنگ فارسی عمیدپنداری؛ مانند اینکه؛ شاید. Δ گاهی الفی در آخر گویی میآورند که شاید برای وزن شعر بوده: ◻︎ گوییا باور نمیدارند روز داوری / کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند (حافظ: ۴۰۴).
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
گَرد آبپنیرwhey powder, dried wheyواژههای مصوب فرهنگستانپودری با کمتر از 15 درصد پروتئین که از تغلیظ و خشک کردن آبپنیر به روش افشانهای تولید میشود
سهرگهthree-way cross, three-way hybridواژههای مصوب فرهنگستانگیاه حاصل از تلاقی یک رگۀ خالص و یک دورگۀ ساده بهعنوان پایۀ مادری
ظاهراًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی علیالظاهر، انگار، برحسبظاهر، پنداری، گویی، گویا، گوییا، محتملاً، احتمالاً، لابد، شاید الکی