گوۀ ارّهboard splitter, reviving knife, spreader wheelواژههای مصوب فرهنگستانورقهای فولادی با شکل مشخص که شکاف ارّهخور را هنگام ارّه کردن باز نگه میدارد
گوهلغتنامه دهخداگوه . [ گ َ وَ / وِ ] (اِ) تکه ای چوپ که نجار وقت اره کشیدن یا هیزم شکن هنگام شکستن در میان شکاف میگذارد تا شکاف باز ماند و اره کشیدن یا شکستن باقی آسان شود. (ا
کرچک رسمیRicinus communis, castor oil plant, castorbeanواژههای مصوب فرهنگستانتنها گونۀ کرچک به شکل گیاه درختچهای یکساله به ارتفاع 5 متر و ساقۀ راست و بیکرک و برگهای پنجهای دارای 5 تا 11 لَپ سرنیزهای یا تخممرغیـ سرنیزهای و در حا
اره زبانلغتنامه دهخدااره زبان . [ اَرْ رَ / رِ زَ ] (ص مرکب ) تیززبان . (مؤید الفضلاء). زبان دراز. (آنندراج ). مردم تند و تیز گوینده . || چغلخور. ساعی . بهتان گوی . (آنندراج ).
ارهانلغتنامه دهخداارهان . [ اِ ] (ع مص ) گرو کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). بگرو نهادن . (کنزاللغات ). || گرو بستن با کسی فرزند خود را: ارهن ولده به . (منتهی الارب )
حفرةلغتنامه دهخداحفرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گو. گودال . چاله . چال . کنده . (منتهی الارب ). خندق . کریشک . گودی . مغاک . سوراخ . (غیاث ). حفیرة. کاویده : صدهزاران چون مرا تو ره زدی