گوگارلغتنامه دهخداگوگار. (اِ) نام جانوری است که سرگین را گلوله کند و بگرداند و غلطان غلطان به سوراخ خود برد و آن را عربان خنفساء می گویند .(برهان ). نام جانوری است که سرگین را گل
گوگاللغتنامه دهخداگوگال . (اِ) به معنی گوگار است که سرگین گردانک باشد و عربان خنفساء گویندش . (برهان ). کرمی است سرگین را گلوله گرداند. (رشیدی ). نام جانوری است که سرگین را گلوله
گوگردانکلغتنامه دهخداگوگردانک . [ گ َ گ َ ن َ ] (اِخ ) نام یکی ازپهلوانان ایران است . (رشیدی ). رجوع به گوگار شود.
گوزدلغتنامه دهخداگوزد. [ گ َ / گُو زَ ] (اِ) به معنی جعل باشد، و آن جانوری است که سرگین را گلوله کند و غلطاند و ببرد. (برهان ). گوزده . گونژده . قیاس شود با طبری گوی زنگو (جعل )
گوگردانکلغتنامه دهخداگوگردانک . [ گ َ ن َ ] (اِ مرکب ) سرگین گردانک باشد و او را عربان جعل و خنفساء خوانند و ترکان قیقور گویند. (برهان ). کرمی است که سرگین را گلوله کرده گرداند. (رش