گوژیلغتنامه دهخداگوژی . (حامص ) صفت گوژ. خمیدگی . انحناء. حَدَب . دوتویی : برحسرت شاخ گل در باغ گوا شدبیچارگی و زردی و گوژی و نوانیش . ناصرخسرو.قَوَس ؛ گوژی پشت . (منتهی الارب ).
پهلوگاه ویژۀ اتوبوسbus bayواژههای مصوب فرهنگستانانشعاب یا قسمت عریضشدهای از راه که به اتوبوسها امکان میدهد، بدون اینکه مزاحم جریان شدآمد شوند، برای سوار شدن یا پیاده کردن مسافر توقف کنند متـ . پهلوگاه
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
جزیرة راستگرد ورود و خروجright-in right-out islandواژههای مصوب فرهنگستانمحوطة مثلثیشکل برآمدهای که با مسدود کردن قسمتی از راه در انتهای مسیر ورودی به تقاطع، مانع انجام حرکات گردش به چپ و عبور مستقیم میشود
گوزیلغتنامه دهخداگوزی . (حامص ) بدی . (ناظم الاطباء). رجوع به گوز شود. || گوژی . صفت گوز. رجوع به گوز و گوژ شود.
دوتاشدگیلغتنامه دهخدادوتاشدگی . [ دُ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) روی هم افتادگی و تاشدگی و دولایی . (ناظم الاطباء). خمیدگی . گوژی . انحنا.
پداگوژیلغتنامه دهخداپداگوژی . [ پ ِ گ ُ ] (فرانسوی ، اِ) (از یونانی پِدُس ، کودک و آگوژِ رهبری ) علم تعلیم و تربیت اطفال . دانش ِ آموزش و پرورش نوجوانان که شامل تعلیم و تربیت اخلاقی ، علمی و بدنی آنان میشود.
دماگوژیفرهنگ فارسی معین(دِ گُ ژِ) [ فر . ] (اِ.) این واژه از اصل یونانی «دماگوگیا» به معنای «رهبری مردم » گرفته شده است اما رفته رفته در زبان سیاسی امروز معنای عوام فریبی و مردم - فریبی به خود گرفته است .
پداگوژیواژهنامه آزاددوره های عمومی که هر داوطلب به منظور دریافت کارت مربیگری از سازمان فنی و حرفه ای باید بگذراند یاد دادن