گوژپشتلغتنامه دهخداگوژپشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) دوتا. خمیده . گوژ. گوز. منحنی . رونو. کوز. کمانی . اَحْدَب . اَقْوَس . (منتهی الارب ) : همی بود تا خویشتن را بکشت زهی چرخ گردنده ٔ گو
گوژپشتیلغتنامه دهخداگوژپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) صفت گوژپشت . خمیدگی . انحناء. دوتویی . گوژی : تنی چون خرکمان از گوژپشتی بر او پشتی چو کیمخت از درشتی .نظامی .
گورپشتهtumulus, round barrowواژههای مصوب فرهنگستانگورتپهای با قاعدۀ دایرهشکل که در ایران اغلب به عصر آهن تعلق دارد
فرهنگ گورپشتهایTumulus culture,Tumulus Bronze Age,Tumulus periodواژههای مصوب فرهنگستانفرهنگ باستانشناختی ویژۀ مناطق مختلفی از اوراسیا که به حدود 1500 تا 1200 ق.م بازمیگردد و مشخصۀ آن وجود تپههای تدفینی است
گوژپشتیلغتنامه دهخداگوژپشتی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) صفت گوژپشت . خمیدگی . انحناء. دوتویی . گوژی : تنی چون خرکمان از گوژپشتی بر او پشتی چو کیمخت از درشتی .نظامی .