گوند گزواژهنامه آزاد(بختیاری) گُوند گَز؛ رُتِیل، عنکبوت درشت و کوتاه پای که گویند نوعی از آنها گزنده است و سمی مهلک دارد.
گزند یافتنلغتنامه دهخداگزند یافتن . [ گ َ زَ ت َ ] (مص مرکب ) آسیب دیدن . زیان دیدن : به یک تاجور تخت باشد بلندچو افزون شود ملک یابد گزند.رجوع به گزند شود.
بی گزندلغتنامه دهخدابی گزند. [ گ َ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + گزند) بی آسیب . (ناظم الاطباء). سالم . سلیم . صحیح . تندرست . (یادداشت مؤلف ). بی زیان . بی ضرر. بی مضرت : دگر گفت کای
گزافهلغتنامه دهخداگزافه . [ گ ُ / گ ِ / گ َ ف َ / ف ِ ] (ص ، اِ، ق )هرزه و بیهوه . کار عبث . (برهان ). باطل : آنچه با رنج یافتیش و بذل تو به آسانی از گزافه مدیش . رودکی .بدانگونه
اخبونلغتنامه دهخدااخبون . [ اَ ] (از یونانی ، اِ) میوه ٔ نباتی صحرائی مانند سر افعی و بیخ آن از انگشت باریکتر باشد و برنگ سیاه بود. گویند گزیدن جانوران را نافع است و بعربی رأس ا
سقنقورلغتنامه دهخداسقنقور. [ س َ ق َ ] (معرب ، اِ) به لغت رومی جانوری است شبیه بسوسمار. گویند گزنده است و در وقت گزیدن اگر عضو خود را شخصی به آب رسانیدو زود به آب درآمد بهتر و الا
خدنگلغتنامه دهخداخدنگ . [ خ َ دَ ] (اِ) درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ به این اعتبار گویند. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).