گوناگوندیکشنری فارسی به انگلیسیassorted, checkered, different, diverse, miscellaneous, sundry, variant, varied, variegated, various
گوناگونلغتنامه دهخداگوناگون . (ص مرکب ) مرکب از گون + الف + گون ، بمعنی گونه گونه . جوراجور. از لون دیگر. جنس به جنس . انواع . (برهان قاطع). اقسام . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). م
گوناگونلغتنامه دهخداگوناگون . [ گ َ / گُو نا ] (اِ) بوته ٔ خاری است که در کوهستان و جاهای کم هیزم سوختنی است . || لباس بلند زن که روی پیراهن پوشیده میشود. || لباده . (فرهنگ نظام ).
گوناگون شدنلغتنامه دهخداگوناگون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متنوع شدن . مختلف شدن . || رنگارنگ شدن . رجوع به گوناگون شود.
گوناگون کردنلغتنامه دهخداگوناگون کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گوناگون گردانیدن . متنوع ساختن . رنگارنگ گردانیدن . رجوع به گوناگون شود.