گولیلغتنامه دهخداگولی . (اِخ ) دهی است از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل . واقع در 25000 گزی جنوب اردبیل و 65000گزی شوسه ٔ هروآباد به اردبیل . کوهستانی و هوای آن معتدل
گولیلغتنامه دهخداگولی . (حامص ) عمل گول . صفت گول . حالت وچگونگی گول . کانائی . چلی . خلی . احمقی . (فرهنگ رشیدی ). غفلت . نادانی . ابلهی . (ناظم الاطباء) : هرکجا نام او بری ندم
گولیلغتنامه دهخداگولی . [ گو / گ ُ ] (اِ) این کلمه را فرهنگ ناظم الاطباء آورده است به معانی گلوله و گوی ، گره ، گردی ، حب هر چیز گرد، گوی کودکان که بدان بازی کنند. اما مجموع خاص
گولیاتلغتنامه دهخداگولیات . [ گ ُ ] (اِخ ) پهلوان غول پیکر فلسطینی که شجاع ترین و نیرومندترین سربازان اسرائیلی را به جنگ تن بتن دعوت کرد. وی به دست داوود با ضربه ٔ سنگی که بر پیشا
گولیورلغتنامه دهخداگولیور. [ لی وِ ] (اِخ ) گالیور. گلیور. قهرمان داستان «مسافرتهای گولیور» نوشته ٔ داستان نویس انگلیسی جانتن سویفت (1667 - 1745 م .) میباشد.