گولد کوستلغتنامه دهخداگولد کوست . [ گُل ْ کُس ْ ] (اِخ ) یا ساحل طلا یا گانا که امروزه در کشور ما آن را غنا مینامند از کشورهای تازه استقلال یافته ٔ افریقا است . نام «غنا» را جغرافی د
گودگویش اصفهانی تکیه ای: gawd طاری: gawd طامه ای: gavd / past طرقی: gawd کشه ای: gawd / čâla نطنزی: gawd
گول زدنگویش اصفهانی تکیه ای: gul beǰeni طاری: gul ži(mun) طامه ای: gul pokâtan طرقی: göl debasmun کشه ای: gül debasmun نطنزی: gul bassan
باقلانیلغتنامه دهخداباقلانی . [ ] (اِخ ) نام بندی و پلی است . (غیاث اللغات ). خاقانی در قصیده ای بمطلع:از سر زلف تو بویی سربمهر آمد بماجان به استقبال شد کای مهر جانها تا کجا.که بر
شاکرلغتنامه دهخداشاکر. [ ک ِ ] (ع ص ) سپاس دارنده . سپاسگزار. شکرکننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). سپاسدار. (دهار). مقابل کفور.
جلابلغتنامه دهخداجلاب . [ ج ُل ْ ل ] (معرب ، اِ) معرب گلاب است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || انگبینی است که با گلاب آمیخته و آنرا بپزند تا حدی که قوام آید. شربت که از ق
خلیفةلغتنامه دهخداخلیفة. [ خ َ ف َ ] (ع اِ) آنکه بجای کسی باشد در کاری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). از پس کسی آینده و در کاری قائمقام کسی شونده . (غیاث الل
جانلغتنامه دهخداجان . (اِ) بقول هوبشمان از کلمه ٔ سانسکریت ذیانه (فکر کردن ) است . و بقول مولر و یوستی جان با کلمه ٔ اوستائی گیه (زندگی کردن ) از یک ریشه است ولی هوبشمان آنرا ص