فرمان نیوشلغتنامه دهخدافرمان نیوش . [ ف َ ] (نف مرکب ) فرمان شنو و مطیع و آنکه گوش به فرمان میدهد. (ناظم الاطباء).
فرمان شنولغتنامه دهخدافرمان شنو. [ ف َ ش ِ ن َ / نُو ] (نف مرکب ) مطیع و آنکه گوش به فرمان میدهد. (ناظم الاطباء). فرمان نیوش . رجوع به فرمان نیوش شود.
گوشلغتنامه دهخداگوش . (اِ) آلت شنوائی . عضوی که بدان عمل شنیدن انجام گیرد. معروف است ، و به عربی اُذُن گویند. (برهان ). اذن و آلت شنیدن در انسان و دیگر حیوانات و جزء خارجی مجرا
حسن طاعتلغتنامه دهخداحسن طاعت . [ ح ُ ن ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوش خدمتی . گوش به فرمان بودن .