گوشبهزنگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود تیزبین، سریعالانتقال، هوشیار، هشیار، بیدار، آماده، آگاه، ملتفت، فعال، دارای فعالیت
گوشبهزنگon callواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که شخص در محل کار خود حضور ندارد، اما موظف است ترتیبی دهد تا بهمحض نیاز بتوانند با او تماس بگیرند
بهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. برای بیان پیوستن، رسیدن، یا مماس شدن به کار میرود: به پرواز نرسیدم.۲. برای خطاب به کار میرود: به پدرم میگویم.۳. بهسوی: به خارج رفت.۴. بهبهایِ: به دو ریا
منتظرفرهنگ مترادف و متضاد۱. امیدوار، انتظارکش، چشمبهراه، گوشبهزنگ ۲. مترصد، مترقب ۳. متوقع، مراقب، نگران