گوشکلغتنامه دهخداگوشک . [ ش َ ] (اِ مصغر) (مرکب از: گوش + ک پسوند تصغیر و شباهت ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گوش خرد. گوش کوچک . تصغیر گوش باشد که به عربی اذن خوانند. || دو گ
گوشکلغتنامه دهخداگوشک . [ گ َ وِ ] (اِ) در تداول مردم جندق ، ته شاخه ٔ درخت خرما بعد از بریدن شاخه . (فرهنگ نظام ).
گوشکی بالالغتنامه دهخداگوشکی بالا. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 16هزارگزی شمال خاوری اشترنیان ، کنار راه مالرو گل زرد به اشترنیان . ج
گوشکولغتنامه دهخداگوشکو. (نف مرکب ) مخفف گوشت کوب . کوبنده ٔ گوشت . || (اِ مرکب ) در تداول عامه آلتی چوبین و گاه فلزین که کوفتن دیگ افزار آبگوشت را بکار است . رجوع به گوشت کوب شو
گوشکیلغتنامه دهخداگوشکی . [ ش َ ] (ص نسبی ،ق مرکب ) منسوب به گوشک . در اصطلاح حرف در گوش گفتن واین اکثر محاوره ٔ توران است . (چراغ هدایت ). رجوع به درگوشی و زیرگوشی و بیخ گوشی ذی
گوشکی بالالغتنامه دهخداگوشکی بالا. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 16هزارگزی شمال خاوری اشترنیان ، کنار راه مالرو گل زرد به اشترنیان . ج
گوشکولغتنامه دهخداگوشکو. (نف مرکب ) مخفف گوشت کوب . کوبنده ٔ گوشت . || (اِ مرکب ) در تداول عامه آلتی چوبین و گاه فلزین که کوفتن دیگ افزار آبگوشت را بکار است . رجوع به گوشت کوب شو
گوشکی پائینلغتنامه دهخداگوشکی پائین . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 16هزارگزی شمال خاوری اشترنیان ، کنار راه مالرو گل زرد به اشترنیان .