معنی گوشهنشینی

مترادف

اعتکاف، انزوا، تنهایی، خلوت، عزلت، گوشهگیری، گوشهگیری

اعتکاف، انزوا، تنهایی، خلوت، عزلت، گوشهگیری، گوشهگیری

isolation, solitude

گوشه‌گیری؛ انزوا.

دير

خلوتنشین، عزلتگزین، گوشهگیر، مجرد، معتزل، منزوی

kabuğuna çekilmek

اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، عزلت

شیوه‏ای برای مشاهدۀ زاویۀ اتاقک پیشین چشم به‌کمک ابزاری خاص

بستن، گوشهنشینی کردن، در صومعه گذاشتن

۱. معتکف شدن، گوشهنشینی اختیار کردن ۲. مقیمشدن (در عتبات عالیات)

غارها، ایوان، صومعه، راهرو سرپوشیده، دیر، اطاق یا سلول راهبان و تارکن دنیا، گوشهنشینی کردن، در صومعه گذاشتن

اعتزال، خلوت، زاویهنشینی، عزلت، عزلتگزینی، گوشهگیری، گوشهنشینی

اعتزال، اعتکاف، تجرد، تنهایی، عزلت، گوشهگیری، گوشهنشینی