گوش خیزکلغتنامه دهخداگوش خیزک . [ زَ ] (اِ مرکب ) لهجه ای از گوش خزک . (یادداشت مؤلف ). گوش خزه . گوش خزک . گوشالنگ . رجوع به گوش خزک شود.
گوش خزلغتنامه دهخداگوش خز. [ خ َ ] (اِ مرکب ) (از: گوش + خز، خزنده =گوش خزک ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جانوری است که آن را هزارپا میگویند. (برهان ). کرم هزارپا. (رشیدی ).
گوش خزکلغتنامه دهخداگوش خزک . [ خ َ زَ ] (اِ مرکب ) کرم هزارپا. (رشیدی ). به معنی گوش خز است که هزارپا باشد. (برهان ). گوش خزه . گوش خز. گوشالنگ . گوش سنب . گوش خیزک .- امثال :مار
گوش خزهلغتنامه دهخداگوش خزه . [ خ َ زَ/ زِ ] (اِ مرکب ) گوشالنگ . گوش خز. گوش خزک . گوش خیزک .هزارپا. گوش سنب . رجوع به هر یک از این کلمات شود.