گوشت آوردنلغتنامه دهخداگوشت آوردن . [ آ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل گوشت . || چاق شدن . فربه شدن . || گوشت گرفتن ، چنانکه خشکی یا زخم در حال التیام .
لسان الکلبلغتنامه دهخدالسان الکلب . [ ل ِ نُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) حماض . نباتی است دوائی . و حماض را بدین اسم باز خوانند. (اختیارات بدیعی ). از گیاهان دولپه ای پیوسته گلبرگ و از تیره
گوشت آوردنلغتنامه دهخداگوشت آوردن . [ آ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل گوشت . || چاق شدن . فربه شدن . || گوشت گرفتن ، چنانکه خشکی یا زخم در حال التیام .
زخم فربهلغتنامه دهخدازخم فربه . [ زَ م ِ ف َ ب ِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زخم درشت . ضربه ٔ بزرگ . ضربه ای که اثری عمیق و نشانی نمایان از خود بر جای بگذارد. زخم عمیق : گرسنه چو
علک البطملغتنامه دهخداعلک البطم . [ ع ِ کُل ْ ب ُ ] (ع اِ مرکب ) به فارسی سقز و به اصفهانی قندرون نامند. و آن صمغ درخت بطم است . در آخر دوم گرم و خشک و محلّل و ملطف و مدرّ بول و مقوی
زخملغتنامه دهخدازخم . [ زَ ] (اِ) این لغت در پهلوی هم بوده است . (از فرهنگ نظام ). پهلوی زخم یا زحم زام کردی افغانی زخم ، بلوچی زخم و زام (شمشیر). (فقه اللغه ٔ هرن ص 652). گیلک