گوریدنلغتنامه دهخداگوریدن . [ دَ ] (مص ) آشفته شدن . در هم ریختن ، چنانکه موی سر یا اسباب خانه . (یادداشت مؤلف ).
گوریدنیلغتنامه دهخداگوریدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه قابل گوریدن است . آنچه تواند بگورد. (یادداشت مؤلف ).
بهم گوریدنلغتنامه دهخدابهم گوریدن . [ ب ِهََ دَ ] (مص مرکب ) در یکدیگر داخل شدن . بهم آمیختن چنانکه جدا کردن دشوار و یا ناممکن بود:... نخ ها: ابریشم ها گوریده است . کارها بهم گوریده ا
گوریدنیلغتنامه دهخداگوریدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه قابل گوریدن است . آنچه تواند بگورد. (یادداشت مؤلف ).
بهم گوریدنلغتنامه دهخدابهم گوریدن . [ ب ِهََ دَ ] (مص مرکب ) در یکدیگر داخل شدن . بهم آمیختن چنانکه جدا کردن دشوار و یا ناممکن بود:... نخ ها: ابریشم ها گوریده است . کارها بهم گوریده ا
افرنجاملغتنامه دهخداافرنجام . [ اِ رِ ] (ع مص ) از بیرون سوخته گوریدن گوشت و بریان شدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
گوریدگیلغتنامه دهخداگوریدگی .[ دَ / دِ ] (حامص ) صفت گوریده . درهم وبرهمی . پریشانی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به گوریده و گوریدن شود.