گورگالغتنامه دهخداگورگا. [ گ َ وُ ] (مغولی ، اِ) به مغولی کوس و طبل باشد، و آن را گورگه نیز گویند. (آنندراج ) (فرهنگ وصاف ). رجوع به گورگه شود.
گورگانلغتنامه دهخداگورگان . (ص مرکب ) به معنی کسی که لایق عیش و عشرت باشد، چه گور به معنی عیش و عشرت و شراب است و گان به معنی لایق و سزاوار. (غیاث ) (آنندراج ).
گورگانلغتنامه دهخداگورگان .(اِخ ) لقب شاه تیمور، و هر پادشاه جلیل القدر را گورگان گویند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به گورکان شود.
گورگانلغتنامه دهخداگورگان . (ص مرکب ) به معنی کسی که لایق عیش و عشرت باشد، چه گور به معنی عیش و عشرت و شراب است و گان به معنی لایق و سزاوار. (غیاث ) (آنندراج ).
گورگانلغتنامه دهخداگورگان .(اِخ ) لقب شاه تیمور، و هر پادشاه جلیل القدر را گورگان گویند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به گورکان شود.