گورنهرلغتنامه دهخداگورنهر. [ ن َ ] (اِخ ) فرسخی کمتر میانه ٔ جنوب و مغرب احمدحسین است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
گوربهراملغتنامه دهخداگوربهرام . [ ب َ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) از بلوک سرحد چهاردانگه به مسافت کمی جنوبی ِ آسپاس است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
گورندرقلغتنامه دهخداگورندرق . [ رَ دَ رَ ] (اِخ ) یا قورم دیلق . دهی است از دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 13 هزارگزی شمال هوارند و 29 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیب
گورنهلغتنامه دهخداگورنه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) در فرهنگ شعوری (ج 2 ص 327) و ناظم الاطباء و اشتینگاس به معنی گوزن نوشته اند اما به نظر می آید که تصحیف گوزن باشد.
گورنهادهgrave goods/ grave-goods, burial goodsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ دستساختهها و اشیایی مانند جواهرات و رزمافزارها و غذاها که در هنگام تدفین جسد با او در گور نهاده میشد، با این اعتقاد که پس از مرگ به کار متوفی بیاید
گرنگرلغتنامه دهخداگرنگر. [ گ ِ رَ گ ُ ] (اِخ ) پیر، شاعر نمایشنامه نویس و هجاگوی فرانسوی . متولد در سال 1475م . در کان و متوفی 1538م . از شاهکارهای او بازی های امیر ابلهان است که
گوربهراملغتنامه دهخداگوربهرام . [ ب َ ] (اِخ ) (چشمه ٔ...) از بلوک سرحد چهاردانگه به مسافت کمی جنوبی ِ آسپاس است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
گورندرقلغتنامه دهخداگورندرق . [ رَ دَ رَ ] (اِخ ) یا قورم دیلق . دهی است از دهستان چهاردانگه ٔ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 13 هزارگزی شمال هوارند و 29 هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلیب
گورنهلغتنامه دهخداگورنه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) در فرهنگ شعوری (ج 2 ص 327) و ناظم الاطباء و اشتینگاس به معنی گوزن نوشته اند اما به نظر می آید که تصحیف گوزن باشد.
گور بیتوشهunaccompanied burialواژههای مصوب فرهنگستانگوری که در آن هیچگونه دستساخته یا گورنهادهای به همراه جسد وجود نداشته باشد
تحلیل تدفینیmortuary analysisواژههای مصوب فرهنگستانبررسی نحوۀ واسپارش و حالتهای تدفین و نحوۀ رفتار با جسد و چیدمان گورنهادهها که به باستانشناسان در پی بردن به ساختارهای اجتماعی کمک میکند