گاوبازیلغتنامه دهخداگاوبازی . (حامص مرکب ) با گاوبازی کردن .گاو را برای جنگ تحریک کردن . رجوع به گاوباز شود.
گزبازیلغتنامه دهخداگزبازی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) نوعی از رقص . (آنندراج ) (غیاث ) : بتی که داشت خدنگش بسینه دم سازی شکار مرغ دلم میکند به گزبازی . سیفی (از آنندراج ).رجوع به گزباز
گوازیدنلغتنامه دهخداگوازیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) دست کشیدن و دست بردار شدن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). فارغ شدن . (شعوری ج 2 ص 324). || واماندن . (ناظم الاطباء).
گول خوردنلغتنامه دهخداگول خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن . فریفته شدن . از راه به در رفتن : نخوری گول سکندر نروی همره خضرچند گردی ز پی چشمه ٔ حیوان محتاج . باقر کا
چفتهلغتنامه دهخداچفته . [ چ َ ت َ / ت ِ ] (اِ) سر گوسفند را گویند. (برهان ). سر گوسفند. (جهانگیری ). سر گوسپند. (رشیدی ) (ناظم الاطباء). چفده . (ناظم الاطباء). || (ص ) خمیده و د
گاوبازیلغتنامه دهخداگاوبازی . (حامص مرکب ) با گاوبازی کردن .گاو را برای جنگ تحریک کردن . رجوع به گاوباز شود.