گواژیدنلغتنامه دهخداگواژیدن . [ گ َ / گ ُ دَ ] (مص ) سرزنش کردن و طعنه زدن . (آنندراج ). ملامت کردن و سرزنش نمودن . (ناظم الاطباء).
گوازیدنلغتنامه دهخداگوازیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) دست کشیدن و دست بردار شدن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). فارغ شدن . (شعوری ج 2 ص 324). || واماندن . (ناظم الاطباء).
گوازیدنلغتنامه دهخداگوازیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) دست کشیدن و دست بردار شدن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). فارغ شدن . (شعوری ج 2 ص 324). || واماندن . (ناظم الاطباء).
گواریدنلغتنامه دهخداگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوار+ -یدن ، پسوند مصدری ) پهلوی گوکاریتن ، سنسکریت وی کر (تغییر دادن ) «هوبشمان ص 95». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هضم شدن
گوالیدنلغتنامه دهخداگوالیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن . هندی باستان ، وی + ورذ (نمو کردن ، رشد کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). با
گوالیدنیلغتنامه دهخداگوالیدنی . [ گ ُ دَ ] (ص لیاقت ) آنچه بگوالند و بیندوزند. آنچه درخور اندوختن و گوالیدن است .