گواهی دادنلغتنامه دهخداگواهی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) شهادت . (ترجمان القرآن ). شهادت دادن . (ناظم الاطباء) : بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من چهار گوهرم اندر چهار جای مدام . ابوا
گوایی دادنلغتنامه دهخداگوایی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . اقرار کردن . اعتراف کردن : ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب آتش تابناک به هستی ّ یزدان گوایی دهندروان ت
شهادت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دادن، گواهی دادن، قسمخوردن، سوگند خوردن برابر اصلکردن، تأیید کردن، امضا کردن، صحه گذاشتن، رضایت دادن اقرارکردن، ابراز کردن
گوایی دادنلغتنامه دهخداگوایی دادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گواهی دادن . اقرار کردن . اعتراف کردن : ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب آتش تابناک به هستی ّ یزدان گوایی دهندروان ت