گوالندهلغتنامه دهخداگوالنده . [ گ ُ ل َ دَ / دِ ] (نف ) نامی . نموکننده . بالنده . || جنباننده ٔ کودک به روی دستها و یا زانوها. (ناظم الاطباء). || آنکه قدرت درست راه رفتن ندارد و ب
گوالیدگیلغتنامه دهخداگوالیدگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص ) نشو و نما و ترقی . (ناظم الاطباء). رجوع به گوالیدن و گوالانیدن و گوالیده شود.
گوالیدنلغتنامه دهخداگوالیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) (از: گوال + -یدن ، پسوند مصدری ) قیاس شود با بالیدن . هندی باستان ، وی + ورذ (نمو کردن ، رشد کردن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). با
وفعلغتنامه دهخداوفع. [ وَ ف َ ] (ع ص ) (غلام ...) کودک گوالیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). کودک گوالیده ٔ به بیست سال رسیده . (ناظم الاطباء). ج ، وِفْعان . (ناظ
وفعةلغتنامه دهخداوفعة. [ وَ ف َ ع َ ] (ع ص ) (غلام ...) کودک گوالیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، وِفعان . (منتهی الارب ). رجوع به وفع شود.
طریفةلغتنامه دهخداطریفة. [ طَ ف َ ] (ع ص ) گیاه نصی که سپید یا انبوه و تمام گوالیده کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات چون سپید شود. (مهذب الاسماء). || طریفه ناک . رجوع ب
ناگوالیدهلغتنامه دهخداناگوالیده . [ گ ُ / گ َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مقابل گوالیده . رجوع به گوالیده شود.
کوالیدهلغتنامه دهخداکوالیده . [ ک َ / ک ُ دَ / دِ ] (ن مف ) غله و کشت و زراعت بالیده و نموکرده .(برهان ) (آنندراج ). صحیح گوالیده (اسم مفعول از گوالیدن ) است . (حاشیه ٔ برهان چ معی