گواشلغتنامه دهخداگواش . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار که در 13000 گزی شمال قصرقند، کنار راه مالرو قصرقند به چانف واقع شده است . هوای آن گرم مالاریایی و س
گواشلغتنامه دهخداگواش . [ گ ُ ] (اِ) به معنی صفت و رنگ و لون باشد. (برهان ). کواس . کواسه . کواش . کواشه . گواس .گواسه . گواشه . رجوع به هر یک از کلمات مذکور شود.
گواشواژهنامه آزاد/govāš/ (اسم) معادل فارسیِ صفت، روش، طرز، گونه؛ گواشه و کواس و کواسه نیز گفته شده است.
گواشکلغتنامه دهخداگواشک . [ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راور شهرستان کرمان که در 4000 گزی شمال خاوری راور و6000 گزی خاور راه فرعی راور به مشهد واقع شده و سکنه ٔ آن 15 تن است
گواشگردلغتنامه دهخداگواشگرد. [ گ ِ گ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 38000 گزی شمال باختری نیکشهر، کنار راه مالرو هیچان به بنت واقع شده و سکنه ٔآن 5
گواشیرلغتنامه دهخداگواشیر. [ گ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که فیروزه ٔ کم بها سیرفام در آن پیدا میشود. (رشیدی ). نام ولایتی است ، و در آن فیروزه ٔ سفیدرنگ کم بهابه هم میرسد. (برهان