گهنبارلغتنامه دهخداگهنبار. [ گ َ هَم ْ ] (اِ) به معنی گاهنبار، گهنار، گهنباره و گهبار. (فرهنگ رشیدی ) : به فر فریدون و هنگ نهنگ به گاه گهنبار هوشنگ شنگ . اسدی (از لغت فرس ).رجوع ب
گهبارلغتنامه دهخداگهبار. [ گ َ ] (اِ) به معنی گهنبار و گاهنبار باشد. رجوع به ذیل کلمه ٔ گاهنبار شود.
گهربارلغتنامه دهخداگهربار. [ گ ُ هََ ] (نف مرکب ) مخفف گوهربار. || مجازاً گریان : کنونم می جهد چشم گهربارچه خواهم دید بسم اﷲ دگر بار. نظامی .عاشقان زمره ٔ ارباب امانت باشندلاجرم چ
گهربارانلغتنامه دهخداگهرباران . [ گ ُ هََ ] (اِخ ) نام پاسگاه مرزبانی کشور و شعبه ٔ شیلات جزیره ٔ میانکاله است . این محل در 15هزارگزی باختر امیرآباد واقع است و سکنه ٔ آن افراد پاسگا
گهرباری کردنلغتنامه دهخداگهرباری کردن . [ گ ُهََ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخفف گوهرباری کردن . در افشاندن . درافشانی کردن . گوهر ریختن . || کنایه از گریه کردن . (بهار عجم ) (آنندراج ). سرشک
گهبارلغتنامه دهخداگهبار. [ گ َ ] (اِ) به معنی گهنبار و گاهنبار باشد. رجوع به ذیل کلمه ٔ گاهنبار شود.
میدیوشهملغتنامه دهخدامیدیوشهم . [ م َ ش ِ م َ ] (اِ) دومین گهنبار. این جشن در تیرماه روز دی بمهر (پانزدهم )واقع می شود و در این روز یا در فاصله ٔ گهنبار اول ودوم آب وجود و هستی یافت
میدیوزرملغتنامه دهخدامیدیوزرم . [ م َ زَ رِ ] (اِ) نخستین گهنبار. جشنی که در اردی بهشت ماه در روز دی به مهر (پانزدهم ) واقع می شود .و بر طبق سنت زردشتیان در این روز یا ازآغاز سال تا
هورافرهنگ نامها(تلفظ: hurā) (در سانسکریت) سورا (هورا) یک قسم شربت است که در بند چهار آفرینگان گهنبار از آن یاد شده و توصیه شده که آن را به نیکان بدهند ؛ (در کردی) هورا به معنی
کستیلغتنامه دهخداکستی . [ ک ُ ] (اِ) به معنی کشتی باشد و آن چنان است که دو کس برهم چسبند و یکدیگر را برزمین زنندو اصل این لغت کستی است چه از کستن مشتق است که به معنی کوفتن باشد