گنگیلغتنامه دهخداگنگی . [گ ُ ] (حامص ) لکنت و گرفتگی زبان . (آنندراج ). خَرَس .بَکَم . بَکامة. (منتهی الارب ). صفت گنگ : در سخن دُر ببایدت سفتن ورنه گنگی به از سخن گفتن . سنایی
گنگیvaguenessواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن یک واحد زبانی، معنای کاملاً مشخص و دقیقی ندارد و نسبی است
شبهدولفین گنگی حقیقیPlatanista gangetica gangeticaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ شبهدولفینرودیان و راستۀ آببازسانان که پوزۀ طویلی به اندازۀ یکپنجم طول بدنش دارد و دندانهای آن بلند و چشمهایش کوچک و بالههای شنایش پهن است
تمساح پوزهباریک گنگیGavialis gangeticusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ تمساحپوزهباریکیان و راستۀ تمساحسانان که پوزهاش از همه کروکودیلها درازتر است