گنگهلغتنامه دهخداگنگه . [ گ َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان که در 35 هزارگزی جنوب باختری سیردان قرار گرفته است . هوای آن سرد و سکنه اش 11
گندهفرهنگ انتشارات معین(گُ دَ یا دِ) (اِ.) 1 - گلوله ای که از خمیر به جهت یک عدد نان درست کنند؛ چانة خمیر. 2 - (ص .) مدور، گرد. 3 - کوفتة بزرگی که از گوشت سازند و در شله پلو و آتش اند
گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ گ ُ ] (اِ) لوله ای که به جهت راه آب از سفال سازند ودر زیر زمین به هم وصل کنند. (برهان ). تِنْبوشه . کَوَل . موری : و تن آدمی گویی گنگی است میان این دو ع
گولغتنامه دهخداگو. [ گ َ / گُو ] (اِ) زمین پست و مغاک را گویند. (جهانگیری ) (برهان ) (از ناظم الاطباء). به معنی مغاک است که آن را گود و گودال نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج )
گنگلغتنامه دهخداگنگ . [ گ َ ] (اِخ ) شهری است خرم به ترکستان ، بهارخانه نیز گویندش از غایت خوشی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). بهارخانه ای است و شهری است به ترکستان . (نسخه ا