گنکلغتنامه دهخداگنک . [ گ َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سوران شهرستان سراوان که در 18000 گزی خاور سوران و 2000 گزی جنوب راه مالرو سوران به سیب واقع شده است . هوای آن گرم مالاری
گنکارلغتنامه دهخداگنکار. [ گ ُ ] (اِ) ماری را گویند که تازه پوست افکنده باشد. (برهان ) (آنندراج ) : از گفتن نیک وز نکویی گنگ است و برهنه همچو گنکار.شهاب الدین عبدالرحمن (از رشیدی
گنکورلغتنامه دهخداگنکور. [ گ ُ ] (اِخ ) ادموند هوات دُ (1822 - 1896 م .). در نانسی متولد شد. وی رمان نویس رئالیست فرانسوی و نویسنده ٔ ژرمنی لاسرتو ، رنه موپرن و هنر در قرن هیجدهم
گنکارلغتنامه دهخداگنکار. [ گ ُ ] (اِ) ماری را گویند که تازه پوست افکنده باشد. (برهان ) (آنندراج ) : از گفتن نیک وز نکویی گنگ است و برهنه همچو گنکار.شهاب الدین عبدالرحمن (از رشیدی
گنکورلغتنامه دهخداگنکور. [ گ ُ ] (اِخ ) ادموند هوات دُ (1822 - 1896 م .). در نانسی متولد شد. وی رمان نویس رئالیست فرانسوی و نویسنده ٔ ژرمنی لاسرتو ، رنه موپرن و هنر در قرن هیجدهم