گندشکلغتنامه دهخداگندشک . [گ ُ دِ ] (اِ) در گناباد خراسان ، تکه های پنبه ٔ بزرگ که از آنها نوال (به همین کلمه مراجعه کنید) تقریباًبه اندازه ٔ یک من درست میکنند. رجوع به گندک شود.
غندیکلغتنامه دهخداغندیک . [ غ ُ ] (اِ) در تداول مردم گناباد خراسان بمعنی گلوله های پنبه ٔ حلاجی شده کوچکتر از گندشک به اندازه ٔ سه تا چهار نوال .
گندکلغتنامه دهخداگندک . [ گ ُ دَ ] (اِ) در لغت فرس اسدی چ اقبال در حاشیه ٔ ص 439 ذیل واژه ٔ غوزه آمده : گوزه ٔ پنبه باشد و گندک نیز گویند و به تازی جوزی خوانند. در قم گندل به این معنی است . و رجوع به گندشک شود.