گنجیدهلغتنامه دهخداگنجیده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف )درآمده و داخل شده . در جای نهاده . (ناظم الاطباء). جای گرفته در چیزی . محاط شده . و رجوع به گنجیدن شود.
جسم گنجیدهinclusion bodyواژههای مصوب فرهنگستانهریک از فضاهای غیرطبیعی حاوی محصولات ویروسی که در طی عفونت ویروسی ایجاد میشود
درج شدنلغتنامه دهخدادرج شدن . [ دَ ش ُدَ ] (مص مرکب ) شامل شدن . گنجیدن . (ناظم الاطباء). || گنجیده شدن و نوشته شدن مطلبی در کتاب یارساله و مانند آن . و رجوع به درج و درج کردن شود.
گنجالغتنامه دهخداگنجا. [ گ ُ ] (اِمص ، اِ) گنجایش . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). قابلیت و استعداد گنجیده شدن . و رجوع به شعوری ج 2 شود : ممکن که در حوالی بازا