گنجبانلغتنامه دهخداگنجبان . [ گ َ ] (ص مرکب ) (از: گنج + بان ، پسوند). نگاهدارنده ٔ گنج . محافظ گنج . آنکه گنج را نگاهداری می کند : من مر او را در مدیحی روستم خواندم همی واین چنین باشد که خوانی گنج نه را گنجبان . فرخی .گنج بهاراینک ر
تهی رفتنلغتنامه دهخداتهی رفتن . [ت َ / ت ِ / ت ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) با دست خالی رفتن . (ناظم الاطباء). تهیدست رفتن . (آنندراج ) : چنان کآمدی رفت خواهی تهی تو گنج از پی گنجبانی نهی . <p class="