گنبدهلغتنامه دهخداگنبده . [ گُم ْ ب َ دَ / دِ ] (اِ) گنبد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گنبد شود. || غنچه ٔ گل . (برهان ) : اینک دهنم بر صفت گنبده ٔ گل این گنبد فیروزه به یاقوت و
گنبدهلغتنامه دهخداگنبده . [ گُم ْ ب َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش رامیاران شهرستان سنندج که در 10000گزی شمال باختری کامیاران و 1000گزی باختر راه شوسه ٔ کرمانشاه
گنجیدهلغتنامه دهخداگنجیده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف )درآمده و داخل شده . در جای نهاده . (ناظم الاطباء). جای گرفته در چیزی . محاط شده . و رجوع به گنجیدن شود.