گنبدآسالغتنامه دهخداگنبدآسا. [ گُم ْ ب َ ] (ص مرکب ) مانند گنبد : کشتی زرین بکف ، دریای یاقوتین در اووز حباب گنبدآسا بادبان انگیخته .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 393).رجوع به گنبد شود.
گنبدسازلغتنامه دهخداگنبدساز. [ گُم ْ ب َ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ گنبد. کسی که پیشه ٔ او ساختن گنبد است . || (ن مف مرکب ) وگاه به معنی مانند گنبد ساخته شده است : بر وی این آسمان گنبدس
گنبدآفت پذیرلغتنامه دهخداگنبدآفت پذیر. [ گُم ْب َ دِ ف َ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 10).
گنبدآبلغتنامه دهخداگنبدآب . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حباب و آن شیشه مانندی باشد که به وقت باریدن باران بر روی آب بهم برسد. (برهان ) (آنندراج ).
گنبدآبگونلغتنامه دهخداگنبدآبگون . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : ترا جان در این گنبد آبگون یکی کارکن رفتنی لشکری است .ناصرخسرو.
یاقوتینلغتنامه دهخدایاقوتین . (ص نسبی ) منسوب به یاقوت . به رنگ یاقوت . ساخته شده از یاقوت . یاقوتی : چو چنبرهای یاقوتین بروز باد گلشنهاجهنده بلبل و صلصل چوبازیگر به چنبرها. منوچهر
گنبدلغتنامه دهخداگنبد. [ گُم ْ ب َ ] (اِ) پهلوی گومبت (گنبد، قبه ) در تهران و اراک (سلطان آباد) گنبذ، معرب آن «جنبذ» معجم البلدان در «جنبذ» و «جنبذه » اصلاً از آرامی و سریانی ما
گنبدسازلغتنامه دهخداگنبدساز. [ گُم ْ ب َ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ گنبد. کسی که پیشه ٔ او ساختن گنبد است . || (ن مف مرکب ) وگاه به معنی مانند گنبد ساخته شده است : بر وی این آسمان گنبدس
افلاکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام اثیر، گنبدآسمان، چرخ، گنبد گردون، فلک، سپهر، عرش، سقف، سما، سماوات، فضا چادر نیلگون، دایرۀ مینا، طاق نیلوفری، کارگاه فلک، گنبد ارزق، گنبد فیر
گنبدآفت پذیرلغتنامه دهخداگنبدآفت پذیر. [ گُم ْب َ دِ ف َ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 10).