۱. کار بد؛ عمل زشت.
۲. بزه؛ جرم.
۳. نافرمانی.
۴. معصیت.
〈 گناه ورزیدن: (مصدر لازم) گناه کردن؛ مرتکب گناه شدن.
اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر ≠ حسنه
conviction, crime, error, evil, fault, guilt, immorality, misdeed, offense, sin, stumble, transgression, wrong