گمنامفرهنگ مترادف و متضادخامل، بینامونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهولالهویه، ناشناخته، ناشناس ≠ سرشناس، مشهور
گمناملغتنامه دهخداگمنام . [گ ُ ] (ص مرکب ) بی نام و نشان . (آنندراج ). بی نام . خامل . خامل ذکر. خامد. قَبور. (منتهی الارب ) : نیمه شب پنهان بکوی دوست گمنامان شوندشهره نامان را م
گمناملغتنامه دهخداگمنام . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 47هزارگزی شمال حسینیه و 45هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به ا
نام گم کردنلغتنامه دهخدانام گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراموش کردن . از یاد بردن . ترک گفتن . وانهادن : نه خاقانیم نام گم کن مراکه شد نام و ننگی که من داشتم .خاقانی .
اخماللغتنامه دهخدااخمال . [ اِ ] (ع مص ) خوابناک و پرزه دار کردن جامه را. || گم نام کردن . (مؤید الفضلاء) (زوزنی ). گم نام و بی قدر گردانیدن . (منتهی الارب ). بی نام کردن . (تاج
پی تیالغتنامه دهخداپی تیا. (اِخ ) پی تی . یونانیان کاهنه ٔ آپولو را در دلفی پی تیا می خواندند. کاهنه ٔ مزبور نخست از دوشیزگان انتخاب میشد ولی چندی بعد او را از میان زنان پنجاه سال
عثةلغتنامه دهخداعثة. [ ع ُث ْ ث َ ] (ع ص ) عجوز. (اقرب الموارد). گنده پیر. (منتهی الارب ). || (اِ) مته پشم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سوسة تلحس السوف و الثیاب و اکثر م
شهرهلغتنامه دهخداشهره . [ ش ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) مشهور و نامدار و نامور. (ناظم الاطباء) : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری لب را بسر دزک بکن پاک از می . رودکی .شاعر شهید و شهر
نام گم کردنلغتنامه دهخدانام گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراموش کردن . از یاد بردن . ترک گفتن . وانهادن : نه خاقانیم نام گم کن مراکه شد نام و ننگی که من داشتم .خاقانی .