گل گسترلغتنامه دهخداگل گستر. [ گ ُ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) گسترنده ٔ گل . آورنده ٔ گل . پراکننده ٔ گل : راست گفتی رخش گلستان بودمی سوری بهار گل گستر.فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 126).
سوریلغتنامه دهخداسوری . (اِ) نوعی از ریاحین سرخ است . (برهان ). ورد. نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام گلی است سرخ رنگ و هر گل و لاله
نثار گستردنلغتنامه دهخدانثار گستردن . [ ن ِ گ ُ ت َ دَ ](مص مرکب ) نثار افشاندن . نثار پراکندن : گلبن پرند لعل همی برکشد به سرباران گل پرست همی گسترد نثار.فرخی .
گل پرستلغتنامه دهخداگل پرست . [ گ ُ پ َ رَ ] (نف مرکب ) عاشق گل . دوستدارنده ٔ گل . کسی که گل را بسیار دوست دارد. آنکه به پرورش گل اهتمام فراوان دارد : نگه کرد دستان ز تخت بلندبپرس
گستریدنلغتنامه دهخداگستریدن . [ گ ُ ت َ دَ ] (مص ) گستردن . منتشر کردن . پراکنده کردن : چو نزدیک شهر بخارا رسیدهمه دشت نخشب سپه گسترید. فردوسی .ز دستور و گنجور بستد کلیدهمه کاخ و م
معلملغتنامه دهخدامعلم . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) نقش دار و مخطط، چه عَلَم به معنی نقش و نشان است . (غیاث ) (آنندراج ). نگارکرده . نگارین . مطرز. منقش (جامه و جز آن ). (یادداشت به خط م