گل کردنلغتنامه دهخداگل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عجین کردن آب را با خاک . آمیخته کردن خاک و آب : خاک وجود ما را از آب باده گل کن ویران سرای دل را گاه عمارت آمد. حافظ. || کنا
گل کردنلغتنامه دهخداگل کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) این لفظ را بجای خاموش کردن استعمال کنند، چنانکه گویند: چراغ را گل کن ، یعنی خاموش کن . (برهان ). با لفظ شمع و چراغ بمعنی خام
چراغ گل کردنلغتنامه دهخداچراغ گل کردن . [ چ َ / چ ِ گ ُک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چراغ روشن کردن . (آنندراج ). ترقی کردن و زیاد شدن روشنی چراغ ، چه ترقی هر چیز را، گل کردن آن گویند. (
خاک گل کردنلغتنامه دهخداخاک گل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب یا مایع جز آب را با خاک آمیختن : در ازل خاک وجود ما به می گل کرده اندمنع می خوردن مکن سلمان به اکراهم نگر.جمال الدین
چراغ گل کردنلغتنامه دهخداچراغ گل کردن . [ چ َ / چ ِ گ ُک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از چراغ روشن کردن . (آنندراج ). ترقی کردن و زیاد شدن روشنی چراغ ، چه ترقی هر چیز را، گل کردن آن گویند. (
خاک گل کردنلغتنامه دهخداخاک گل کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آب یا مایع جز آب را با خاک آمیختن : در ازل خاک وجود ما به می گل کرده اندمنع می خوردن مکن سلمان به اکراهم نگر.جمال الدین