گل پیچلغتنامه دهخداگل پیچ . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) حریری نهایت باریک و غیر حاجب ماوراء که در آن گل سرخ خشک کردندی و برای دعوت به عروس با نبات به خانه ٔ مدعو فرستادندی .کیسه های خرد از
گلغیچهلغتنامه دهخداگلغیچه . [ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) گلغچه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بمعنی گلغچه است که جنبانیدن انگشتان باشد در زیر بغل تا بخنده آیند. (برهان ). غلغلچ . (فرهن
گلوپیچلغتنامه دهخداگلوپیچ . [ گ ُ / گ َ ] (نف مرکب ) آنچه در گلو پیچد. پیچنده و گیرکننده در گلو. خفه کننده : چه می پیچی در این دام گلوپیچ که جوزی پوده بینی در میان هیچ .نظامی .
گلیچهلغتنامه دهخداگلیچه . [ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) جستن گلو را گویند و به عربی فواق خوانند. (برهان ) (آنندراج ). و به فارسی زغگک نامند. (آنندراج ). جستن گلو که به تازی فواق گویند.
پیچلغتنامه دهخداپیچ . (اِ) اسم از مصدر پیچیدن . هر یک از خمهای چیزی بر روی خویش گردیده . گردش . گشت . خمیدگی . کجی . چرخ . ثنی . مطوی . عطف . تاب . خم . تا. انثناء. حلقه . شکن
اغلاقلغتنامه دهخدااغلاق . [ اِ ] (ع مص ) در بستن خلاف فتح . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در بستن . (از کنز و منتخب بنقل غیاث اللغات ). دربستن . (المصادر زوزنی ). مقا