گل زدنلغتنامه دهخداگل زدن . [ گ ُ زَ دَ] (مص مرکب ) کنایه از طلب کردن حریف را برای جنگ و این رسم کشتی گیران ولایت است . (آنندراج ) : به خصم گل زدن از دست ما نمی آیدوگرنه آبله ام ت
گل نم زدنلغتنامه دهخداگل نم زدن . [ گ ُ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) افشاندن آب کم با پشت پنجه ٔ دست . آب کمی زدن با دست به چیزی . آب کمی به چیزی افشاندن . گل نمی به تنباکو زدن ؛ اندک آبی
گل زانلغتنامه دهخداگل زان . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔبخش سلماس شهرستان خوی واقع در 7500گزی جنوب باختر سلماس و 1500گزی جنوب راه ارابه رو سلماس به چهریق . هوای آن معتد