گلین گویلغتنامه دهخداگلین گوی . [ گ ِ ] (اِ مرکب ) زمین و کره ٔ خاک را گویند. (برهان ). کنایه از کره ٔخاک . (آنندراج ). کنایه از زمین (غیاث ) : چو در خاطر آمد جهانجوی راکه در چنبر آ
گوینلغتنامه دهخداگوین . [ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رویدر بخش بستک شهرستان لار. واقع در 132هزارگزی شمال خاور بستک . و در شمال خاوری کوه میرخوند. واقع در دامنه و هوای آن گرم
گوینواژهنامه آزادگوین دهستانی از توابع بندرعباس که در فاصله 80 کلیلومتری بندرعباس واقع شده است و جز بخش رویدر است و اینجا به اشتباه جزء توابع لارستان نوشته نشده است
والادلغتنامه دهخداوالاد. (اِ) سقف . (برهان قاطع) (آنندراج ) (جهانگیری )(انجمن آرا) (ناظم الاطباء). پوشش خانه . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). پوشش . (آنندرا
گلینلغتنامه دهخداگلین . [ گ ِ ] (ص نسبی ) منسوب به گل را گویند. (آنندراج ). از گل ساخته : بر سر هر خم بنهاد گلین تاجی افسر هر خم چون افسر دراجی .منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 1
کندولغتنامه دهخداکندو.[ ک َ / ک ُ ] (اِ) ظرفی را گویند مانند خم بزرگی که آن را از گل سازند و پر از غله کنند و معرب آن کندوج باشد. (برهان ) (از جهانگیری ). خم بزرگ که از گل سازند
تغارلغتنامه دهخداتغار. [ ت َ ] (اِ) طشت گلی را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ). تشت گلین است که درآن آب کنند و غذا نیز خورند یا گندم و جو پر کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). طشت گلی
تاپولغتنامه دهخداتاپو. (اِ) بصفاهانی ظرفی را گویند که از گل ساخته باشند و در آن گندم و نان و امثال آن کنند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). خمره ای از گل نپخته ، خمره ٔ گل خام