گلوسالارلغتنامه دهخداگلوسالار. [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خذمان شهرستان رفسنجان واقع در 39000گزی خاور رفسنجان و 11000گزی شمال راه شوسه ٔ رفسنجان به کرمان . هوای آن سردو دارای
گاوسالارلغتنامه دهخداگاوسالار. (اِخ ) یکی ازتوابع هزارجریب از انزان کوه از، دودانگه ، (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 123).
گندسالارلغتنامه دهخداگندسالار. [ گ ُ] (اِ مرکب ) فرمانده واحدهای سپاه (یا: گند) در زمان ساسانیان . (از ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 237).
گوسلارلغتنامه دهخداگوسلار. [ گُس ْ ] (اِخ ) شهری از آلمان غربی واقع در دامنه ٔ کوههای هارتز . این شهر 47600 تن جمعیت دارد. صنایع آهن سازی و مکانیک آن قابل ذکر است و ابنیه ٔ باستان
خنامانلغتنامه دهخداخنامان . [ خ ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های پنج گانه ٔ شهرستان رفسنجان در خاور رفسنجان ، بحدود زیر: شمال بخش زرند از شهرستان کرمان ؛ خاور دهستان کوی از بخش حو
گاوسالارلغتنامه دهخداگاوسالار. (اِخ ) یکی ازتوابع هزارجریب از انزان کوه از، دودانگه ، (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 123).
گندسالارلغتنامه دهخداگندسالار. [ گ ُ] (اِ مرکب ) فرمانده واحدهای سپاه (یا: گند) در زمان ساسانیان . (از ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 237).
گوسلارلغتنامه دهخداگوسلار. [ گُس ْ ] (اِخ ) شهری از آلمان غربی واقع در دامنه ٔ کوههای هارتز . این شهر 47600 تن جمعیت دارد. صنایع آهن سازی و مکانیک آن قابل ذکر است و ابنیه ٔ باستان