گلدار شدنلغتنامه دهخداگلدار شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) داغدار شدن .(آنندراج ). دارای گل شدن . صاحب گل شدن : زنهار که از عیب کسان چشم بپوش حیف است که این آینه گلدار شود.جلالای کا
متیلدار شدن الگودارmaintenance methylation1واژههای مصوب فرهنگستانفرایند متیلدار شدن که در طی آن رشتههای همتاسازیشده مطابق با الگوی قبلی متیلدار میشوند
گدا شدنلغتنامه دهخداگدا شدن . [ گ َ / گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیچاره شدن . فقیر شدن . مال خود را از دست دادن .
بنگلغتنامه دهخدابنگ . [ ب َ ] (اِ) سانسکریت «بهنگ » . اوستا «بنگهه » . پهلوی «منگ » (کنب ). بنج و منج معرب آن است و آن به حشیش اطلاق شود. گاه برگ آن و گاه دانه ٔ آن (چرس ) را ف
شیشهلغتنامه دهخداشیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می ک
باللغتنامه دهخدابال . (اِ) از انسان و حیوانات چرنده از کتف بود تا سر ناخن دست و بعضی گفته اند از شانه تا آرنج که مرفق باشد. (برهان قاطع). به لهجه ٔ طبری بال بمعنی دست ، در مازن
اطلسلغتنامه دهخدااطلس . [ اَل َ ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ کهنه . ج ، طُلُس . (ناظم الاطباء). ثوب خلق . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جامه ٔکهنه . ج ، طُلس . (مهذب الاسماء) (ناظم ا
گرانبار شدنلغتنامه دهخداگرانبار شدن . [ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سنگین بار شدن . دارای بار گران گشتن : پس به بلاد عبدالقیس شد و هر عرب که آنجا یافت همه را بکشت و هرکه بجست به ریگ بادیه