گلدارلغتنامه دهخداگلدار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) منقوش به صورت گل و غیره : اطلس گلدار منقوش . مخمل گلدار. منقوش به نقوش از گل و غیر آن . مقابل ساده .
گلدارفرهنگ نامها(تلفظ: gol dār) (گل + دار = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی 'دارنده' یا ' نگهدارنده و محافظ')، آن که دارای گل (صفات گل) است ؛ (به مجاز) لطیف و زیبارو .
گلدار شدنلغتنامه دهخداگلدار شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) داغدار شدن .(آنندراج ). دارای گل شدن . صاحب گل شدن : زنهار که از عیب کسان چشم بپوش حیف است که این آینه گلدار شود.جلالای کا
گدارفرهنگ انتشارات معین(گُ) (اِ.) معبر و گذرگاه در آب ، پایاب ، جای کم عمق رودخانه که می توان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود.